BA MA

BA MA

eli
eli

دوست عزیزم به وبلاگ من خوش اومدی
eli_amir20@yahoo.com


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان با ما و آدرس ba-ma.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

سکوت بارون

پرواز تا باشگاه

ردیاب جی پی اس ماشین

ارم زوتی z300

جلو پنجره زوتی

مطالب اخير

....رهبر فقط سید علی

خدا جوووووووونم........

نابغغغغغغغغغغغغغغغه

معرفت...

وقت اضافه برای خدا...

رابطه ما با پدر مادرامون...

یا صاحب الزمان...

بدون شرح...

داستان جالب

بارون یعنی...

کمی خنده...

جالبه....

نعمت ها

حرف اول

آرشيو مطالب

اسفند 1391

بهمن 1391

نويسندگان

eli

پیوند های روزانه

حواله یوان به چین

خرید از علی اکسپرس

دزدگیر دوچرخه

پرده کرکره ای

تشک طبی برای دیسک کمر

کاشی سنتی

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 50
بازدید کل : 27326
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

کمی خنده...

 

داستان کشاورز

 

مرد خودپسند و مغروری بالای سر کشاورزی ایستاده بود و کار کردنش را نگاه می کرد.

پس از مدتی مرد با غرور گفت: بکار؛ بکار؛ که هر چه بکاری ما می خوریم.

کشاورز گفت: ببخشیدا ولی من یونجه می کارم.

 

نظر یادتون نره

 

                                   *************************************

 

روزی یه مرده نشسته بوده و داشته روزنامه اش رو می خونده که زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه تو سرش!
مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جسیکا نوشته شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جسیکا بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که مرده تقریبا بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه اسبت زنگ زده بود
ده: آخه اسبت زنگ زده بود

 

 

 

 

این بنده خدا را رنگش کردند تغییر هویت داده فکر می کنه قناریهنیشخند

اینم از پشت صحنه راز بقاتعجب

 

 

 

                                       *********************************

                       

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به

خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای

روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند

سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا برای

اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود

ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو

زمین انداخت .

همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به

راه افتاد.بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و

گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی

با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت.

سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟"

همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولت بود 

 

 

                              ****************************************                           

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,

|